خدا آدم را خواند و گفت:
"دو خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم"
آدم لبخندی زد و گفت
" خب اول خبر های خوب را بگو"
و خداوند او را ندا داد:
"دو هدیه گرانبها برایت دارم: اول خرد است که بواسطه آن توان ایجاد و خلق شرایط جدید ، حل مشکلات و ارتباط کلامی خردمندانه با حوا را خواهی داشت و دوم غزیزه ای که بتوانی زاد و ولد کنی و بر جمعیت خود بیفزایئ"
آدم به وجد آمد و بسیار شادمان شد. پس خدا را حمد و ثنا کرد و سپس گفت:
"و اما خبر بد چیست؟" و خدا او را نداد:
"و این دو هرگز با هم جمع نگردند و آنها را پیوندی نخواهد بود"